۱۳۸۹ تیر ۲۲, سه‌شنبه

يك خاطره

سلام
بعد از تعطيلات غير منتظره در چند استان از جمله تهران كه به علت گرمي هوا و كمبود برق بود اومديم سركار و خوب الان هم كه 8 صبحه هوا گرمه و كولرهاي بي رمق اينجا اصلا جواب نمي ده . تازه جالبتر هم اينه كه در كانادا هم هوا خيلي گرم و شرجيه و دوستاني كه الان اونجا ساكنند را دچار زحمت كرده .

مطلب زير را روز 17 تير آماده كرده بودم كه بگذارم تو وبلاگم ولي به علت مشكلات فني نشد و بعد هم تعطيل شديم ولي حيفم اومد اين تجربه ام را توي يك پست نگذارم. هر چي باشه بخشي از زندگي منه .

پس فرض مي كنيم كه امروز 17 تيره :

امروز 17 تير ماه روز مهميه . 7 سال پيش در چنين روزي من وارد شركت عظيمي شدم كه مثل يه دريا من رو تو خودش غرق كرد. من پر انرژي و سرحال و پر از انگيزه هاي مثبت در سال آخر دانشگاه استخدام شدم و با نمرات بسيار خوب كه فكر مي كردم اينها همه در كار مهم هستند ، فكر مي كردم كه هر سال بايد چيزهاي جديد ياد بگيرم ، فكر مي كردم هيچوقت از كار كردن خسته نمي شم ، فكر مي كردم اين كار روتين كه تو كتابها خوندم يعني چي ؟ ، فكر مي كردم رئيسم حتما از من بيشتر و بهتر مي دونه و تمام سعي اش پيشرفت اداره مون تو كارهاشه و تغيير و تحول ايجاد كردن دروظايفمون و در آخر رضايت پرسنل هم براش اهميت داره.
ولي خوب من اونموقع خيلي خيلي بي تجربه بودم و فقط 21 سالم بود . هنوز با سيستمهاي اداري منظم و قانون مند شركتمون آشنا نبودم!! ولي با گذشت زمان بعد از يه دوره نزولي كه حسابي تحت فشار روحي قرار گرفتم ، گاهي با تپش قلب شديد از اضطراب و استرس شديد همراه بود و گاهي هم مي زدم زير گريه چون چند نفري خيلي اذيتم مي كردند واين شرايط حدود 1 تا 2 سال طول كشيد ، كه بعد به لطف خدا و چند تا دوست خوب كه خودشون هم تجربه هاي مشابهي رو داشتند و به من خيلي روحيه دادند ، كم كم خودم را پيدا كردم و فهميدم كجا هستم و همكارها هر كدوم چه اخلاقي دارند و هدفشون از كار كردند چيه و رئيس رو چي حساس است و اون فكرهايي كه در مورد كار كردن مي كردم هميشه درست نيستند. خلاصه بعد از 7 سال فهميدم كه بهتره روحيه خودم را قوي كنم و سعي كنم مشكلاتي كه پيش مي ياد را حل كنم و اين 8 ساعت را يه جوري بگذرونم كه بعد برام سوهان روح نشه . اما در مورد وظايفم كه در اين مدت هيچ تغييري نداشته و كاملا يكنواخت و به معني كلمه روتين شده نتونستم كاري بكنم . گاهي احساس پوچي مي كنم و فكر مي كنم بيشتر از اين كار، توانايي و استعداد دارم كه با گذر زمان هرز شده . هيچوقت تو كارم اشتباه نداشتم و به دقت زياد داشتن پيش رئيسم معروف شدم ولي اصلا راضي نيستم . نمي خواهم ناشكري كنم . خدا را هر روز هزاران بار شكر مي كنم كه توي وضعيت فلاكت بار بيكاري ، من كار خوبي دارم ، دوستان خوبي دارم و فعلا هم محيط آرومي دارم و از همه مهمتر حقوق و مزاياي خوبي هم دارم ولي ..... انگار خودم نيستم و شغلي كه 7 سال تكرار بشه و تغيير نكنه دوست ندارم . نمي دونم با مهاجرت به كانادا وقتي خواستم دنبال كار بگردم چي مي شه و آيا راضي هستم يا نه . ولي مي دونم تو سازمانهاشون براي پرسنل مسير شغلي دارند و شرايط پيشرفت راحت تره ....

در ضمن از زمان پندينگ ما هم 7 ماه گذشت . عدد 7 هميشه براي زندگي من و آقاي همسر مقدس بوده و در چند مورد هم مصداق داشته . شايد اين بار هم داشته باشه ...
 
اگر امروز اينجايم ، نصيبم اين چنين بوده
خداوندا تو دريابم ، نصيب روز ديگر را


۱۲ نظر:

مژده گفت...

ماری عزیز چه می شه کرد سیستم اداری اینجا همینه .... انشالله که به زودی خبرایی از پرونده تون می شه... شاد باشی

بهمن گفت...

سلام
عدد 8 و نیم هم برای من مقدسه! اما چه کنم که 8 و نیم ماه گذشت و ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم!!!

Mary گفت...

به مژده:
سلام
واقعا كه از اين سيستم بي خود ادارات خسته شدم. اميدوارم شما هم خبرهاي خوبي به ما بدهيد. شاد باشي

Mary گفت...

به بهمن:
سلام
همين روزها نوبت شماست كه خبرهاي خوب به ما بدهيد. خوش باشيد

مریم گفت...

سلام مري جونم
خدا رو شكر تااينجا كه بخير گذشته انشاءاله بعدش هم خيرتر مي شه.
رهاي رها ز چون و چرا
به داده حق هميشه رضا

Mary گفت...

به مريم :
مرسي عزيزم
با دعاهاي شما دوستان

ناشناس گفت...

سلام

آدرس وبلاگ من

come2canada.wordpress.com

است. خوشحال میشم به وبلاگ من سر بزنید و من رو هم لینک کنید

موفق باشید

معصوم گفت...

سلام ماری جون .امیدوارم سرحال باشی.در مورد شرکتتون هم باید بگم اصلا احساس تنهایی نکن این قضیه تقریبا برای 90درصد ماها خصوصا خانوما در ایران صدق میکنه.یه سوال داشتم شما روزنامه رسمی شرکتتون رو هم ترجمه کردین.؟اصلا روزنامه رسمی شرکت هم لازمه؟

Mary گفت...

به ناشناس:
حتما سر مي زنم. موفق باشيد

Mary گفت...

به معصوم:
سلام
خيلي ممنونم . ما روزنامه رسمي شركت را نداديم ، فقط يه نامه اشتغال به كار داديم.موفق باشي

مانا گفت...

مری جان چرا منو اد نکردی مگه دوستم نداری؟!!!!!!!!!!!!!!!!!

Mary گفت...

سلام مانا جان
خيلي هم دوست دارم همسفر . لينكت كردم.